Wikipedia jvad.nazari

نتایج جستجو

طنزتلخ سیاسی

در كلیسا، جک از دوستش ماكس می پرسد: «فكر می كنی میشه هنگام دعا كردن سیگار كشید؟» ماكس میگه: «چرا از كشیش نمی پرسی؟» جك نزد كشیش می رود و می پرسد: «می توانم وقتی در حال دعا كردن هستم، سیگار بكشم.» كشیش پاسخ می دهد: «نه، پسرم، نمیشه. این بی ادبی است.» جك نتیجه را برای دوستش ماكس بازگو می كند. ماكس میگه: «تعجبی نداره. تو سئوالت رو درست مطرح نكردی. بگذار من بپرسم.» ماكس نزد كشیش میره و می پرسه « وقتی در حال سیگار كشیدنم می تونم دعا كنم؟» كشیش مشتاقانه پاسخ می ده: «مطمئناً، پسرم. مطمئناََ‌!! حالا امروزی تر: کسی که نماز میخونه و روزه ميگيره ، میتونه اختلاس و دزدی کنه؟ نه! کسی که اختلاس و دزدی میکنه، میتونه نماز بخونه؟ بله مطمئنا😐😂 ✒ jvad.nazari

طنزنویسی

دکتر مشهور و موفقی که سه تا زن گرفته بود مورد سرزنش زن مسنی که مریضش بود قرار گرفت: زن مسن گفت تو که دکتری با فرهنگ و روشنفکری پس چرا سه تا زن گرفته ای؟ دکتر در پاسخش گفت اولی دختر عمویم بود و آنرا بخاطر رضایت پدرم گرفتم. دومی هم دختر دائیم بود و آنرا بخاطر رضایت مادرم گرفتم. سومی را خودم خواستم و برای رضایت دل خودم گرفتم. پیرزنه گفت : بیا منم برای رضای خدا بگیر....😍😝 🤦‍♂😂😂😂‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌ ✒ jvad.nazari

داستان کوتاه

ﯾﮏ ﭘﯿﺮﺯﻥ ﺩﻭﮐﻮﺯه ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﺍﺯ ﺟﻮﯾﺒﺎﺭ از آنها ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ. ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻮﺯﻩ ﻫﺎ ﺗﺮﮎ ﺩﺍﺷﺖ وﺩﯾﮕﺮی ﺑﯽ ﻋﯿﺐ ﻭ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮﺩ. ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﺯﻥ ﭘﺲ ﺍﺯ ﭘﺮﮐﺮﺩﻥ ﮐﻮﺯﻩ ﻫﺎ ، ﺭﺍﻩ ﺩﺭﺍﺯ ﺟﻮﯾﺒﺎﺭ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﯿﻤﻮﺩ ، ﺁﺏ ﺍﺯ ﮐﻮﺯﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺗﺮﮎ ﺩﺍﺷﺖ ﭼﮑﻪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺯﻣﺎنیﮐﻪ ﺯﻥ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﺭﺳﯿﺪ ، ﮐﻮﺯﻩ ﻧﯿﻤﻪ ﭘﺮ ﺑﻮﺩ. ﮐﻮﺯﮤ ﺳﺎﻟﻢ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﺮﮎ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺵ می بالید ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻮﺯﮤ ﺗﺮﮎ ﺩﺍﺭ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﻮﯾﺒﺎﺭ ﺑﻪ ﺯﻥ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺍﺯ ﺧﻮﯾﺸﺘﻦ ﺷﺮﻣﺴﺎﺭﻡ . ﺯﯾﺮﺍ ﺍﯾﻦ ﺷﮑﺎﻓﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﭘﻬﻠﻮﯼ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ، ﺳﺒﺐ ﻧﺸﺖ ﺁﺏ میﺷﻮﺩ ﻭ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ میرﺳﯽ ،من ﻧﯿﻤﻪ ﭘﺮ ﻫﺴﺘﻢ. ﭘﯿﺮ ﺯﻥ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭﺑﻪ ﮐﻮﺯﮤ ﺗﺮﮎ ﺩﺍﺭﮔﻔﺖ : ﺁﯾﺎ ﺗﻮ ﺑﻪ ﮔﻞ ﻫﺎﺋﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍینﺳﻮﯼ ﺭﺍﻩ ﺗﻮﺟﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ ؟ ولی ﺩﺭ ﺳﻮﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﮔﻠﯽ ﻧیست. ﻣﻦ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺯ ﻧﻘﺺ ﺗﻮ ﺁﮔﺎﻩ ﺑﻮﺩﻡ ، ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﺍﻩ ﺗﺨﻢ ﮔﻞ ﮐﺎﺷﺘﻢ ﺗﺎ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺟﻮﯾﺒﺎﺭ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺁﺏ ﺑﺪﻫﯽ. ﺍﮔﺮ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺗﺮﮎ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺘﯽ ، ﻫﺮﮔﺰ ﺍﯾﻦ ﮔﻞ ﻫﺎ ﻭ ﺯﯾﺒﺎﺋﯽ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﮥ ﻣﻦ ﺭﺍﻩ ﻧﻤﯽ ﯾﺎﻓﺖ. همهء ما کاستیهایی داریم ولی با نگرش درست همین کاستیها میتواند باعث رشدمان شود ✒ jvad.nazari

عاشقی

عاشق زنی که عاشقت هست بودن، سخت نیست کافیست حواست پرت نشود از دوست داشتنش کافیست جواب احساسش را با منطقت ندهی کافیست یک وقتهایی با دلش راه بیایی و وقت‌های دیگر راه‌های نیامده را با آغوش با بوسه جبران کنی یک زن همین که احساس کند دوستش داری و به فکرش هستی و بخاطر دلش حاضری قیدِ بعضی چیزها را بزنی یا بعضی کارها را بکنی، خوشبخت‌ترین میشود زن‌ها توقعِ زیادی از زندگی ندارند امنشان که کنی، دلشان گرمِ زندگی میشود... ✒ jvad.nazari

دعوای همسران شاعر ( طنزنویسی)

دعوای دو شاعر زن و مرد  که  زن و شوهرند 😂😂😂😂 ناهید نوری : به نام خدایی که زن آفرید / حکیمانه امثال من آفرید  خدایی که اول تو را از لجن / و بعداً مرا از لجت با شعف آفرید !  برای من انواع گیسو و موی / برای تو قدری چمن آفرید !  مرا شکل طاووس کرد و تورا / شبیه بز و کرگدن آفرید !  به نام خدایی که اعجاز کرد / مرا مثل آهو ختن آفرید  تورا روز اول به همراه من / رها در بهشت عدن آفرید  ولی بعداً آمد و از روی لطف / مرا بی کس و بی وطن آفرید  خدایی که زیر سبیل شما / بلندگو به جای دهن آفرید !  وزیر و وکیل و رئیس ات نمود / مرا خانه داری خفن آفرید  برای تو یک عالمه کِیْسِ خوب / شراره ، پری ، نسترن آفرید  برای من اما فقط یک نفر / "براد پیت من" را" حَسَنْ" آفرید !  برایم لباس عروسی کشید / و عمری مرا در کفن آفرید  به نام خدایی که سهم تو را / مساوی تر از سهم من آفرید. پاسخ از نادر جدیدی : به ‌نام خداوند مردآفرین / که بر حسن صنعش هزار آفرین  خدایی که از گِل مرا خلق کرد / چنین عاقل و بالغ و نازنین  خدایی که مردی چو من آفرید / و شد نام وی احسن‌الخالقین  پس از آفرینش به من هدیه داد / مکانی درون بهشت برین  خدایی که از بس مرا خوب ساخت / ندارم نیازی به لاک، همچنین  رژ و ریمل و خط چشم و کرم / تو زیبایی‌ام را طبیعی ببین  دماغ و فک و گونه‌ام کار اوست / نه کار پزشک و پروتز، همین !  نداده مرا عشوه و مکر و ناز / نداده دم مشک من اشک و فین!  مرا ساده و بی‌ریا آفرید / جدا از حسادت و بی‌خشم و کین  زنی از همین سادگی سود برد / به من گفت از آن سیب قرمز بچین  من ساده چیدم از آن تک‌ درخت / و دادم به او سیب چون انگبین  چو وارد نبودم به دوز و کلک / من افتادم از آسمان بر زمین  و البته در این مرا پند بود / که ای مرد پاکیزه و مه‌جبین  تو حرف زنان را از آن گوش گیر / و بیرون بده حرفشان را از این  که زن از همان بدو پیدایش‌ات / نشسته مداوم تو را در کمین!!! ✒ jvad.nazari

JavadNazari

همه به دنبال شانه ای برای گریستن برای آرام شدن برای درد و دل کردن من اما به دنبال لبی که بخندند دلی که شاد باشد آدمی که خوشحال باشد... میخواهم شادی را احساس کنم خنده را بخندم خوشحالی را بو کنم... میخواهم لمس کنم فراموشی را مزه مزه کنم طعم دبش زندگی را... میخواهم کسی باشد برای من بخندند مرا مابین لب های سرخش در حصار میله های سفیدش محکم در آغوش بگیرد... میخواهم شیرینی نوشته هایم باشد امضای انتهای شعرهایم بوسه ای از لب های خندانش باشد... میخواهم صرف کنم خندیدن را بخندد ، بخندم ، بخندیم و بخندیم و بخندیم... میخواهم روبروی من خدا را نشانم بدهد زیبایی خدا را مهربانی خدا را شادی خدا را اصلا خود خدا را... وه ، یافتمش خنده ای را که میخواستمش... روبروی من ایستاده است دست سوی من دارد میخندد ، میخندم ، میخندیم و میخندیم.... میخواهد این نوشته را شیرین کند با خنده اش انتهایش را امضا کند... میخواهد زندگی ام را شاد کند احساس مرا از قفس آزاد کند... میخواهد خنده ی مرا ببیند احوال مرا دگرگون کند... شانه ای باشد برای خندیدنم گوشی باشد برای شنیدن شاد پریدنم... میخواهد باز عاشقش شوم باز معشوقش شوم... میخواهد خنده ی من باشد... خدایی که به من میخندد... خداست دیگر هربار که قلبم با قلم او را صدا میزند با خنده هایش در عمق دل و نوشته هایم غم و اندوه و تاریکی و تلخی ها را کنار میزند... ✒ jvad.nazari

JavadNazari

ﺩﯾﺮﻭﺯ ﮐﯿﺒﻮﺭﺩﻣﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺗﻤﯿﺰﺵ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺍﯾﯿﻢ ﺳﻪ ﺳﺎﻟﺸﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﺍﺯﻡ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﻪ؟؟ ﻣﯽ ﮔﻢ : ﮐﯿﺒﻮﺭﺩﻩ ﻣﯽ ﮔﻪ : ﻣﻦ ﻧﺒﺮﺩﻡ ! ﻣﯽ ﮔﻢ : ﮐﯿﺒﻮﺭﺩﻩ ! ﻣﯽ ﮔﻪ : ﻣﻦ ﻧﺒﺮﺩﻡ !! ﻣﯽ ﮔﻢ : ، ، ﮐﯿﺒﻮﺭﺩ ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﭘﺎ ﺷﺪ ﺭﻓﺖ ﭘﯿﺶ ﻣﺎﻣﺎﻧﺶ ﻣﯿﮕﻪ : ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺨﺪﺍ ﻣﻦ ﻧﺒﺮﺩﻡ ... ﯾﻌﻨﯽ ﮐﯿﺒﻮﺭﺩﻭ ﮐﻮﺑﻮﻧﺪﻡ ﺗﻮ ﺳﺮﻡ ! ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﻣﯿﮕﻪ : ﺻﺪﺍﯼ ﭼﯽ ﺑﻮﺩ ؟ ﻣﯿﮕﻢ ﮐﯿﺒﻮﺭﺩﻩ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﻣﯿﮕﻪ ﺑﺲ ﮐﻦ ﺩﯾﮕﻪ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺑﮑﺶ ﻧﻪ ﺍﻭﻥ ﺑﭽﻪ ﺑﺮﺩﻩ ، ﻧﻪ ﻣﻦ ، ﻧﻪ کس ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯼ ! ﺧﻮﺩﺕ ﮔﻤﺶ ﮐﺮﺩﯼ! ﺗﻮ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺗﺎﻗﻪ! ﭘﺎﺷﻮ ﺧﻮﺏ ﺑﮕﺮﺩ !!! ﻫﯿﭽﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﻇﻬﺮ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﯾﻪ ﺗﯿﻢ ﺗﺠﺴﺲ ﺣﺮﻓﻪ ﺍﯼ ﺩﺍﺭﻥ ﺩﻧﺒﺎﻟﺶ ﻣﯿﮕﺮﺩﻥ!😂😩 ✒ jvad.nazari

JavadNazari