Wikipedia jvad.nazari

نتایج جستجو

فرهنگستان

رخ جوش ===» آکنه دو گوشی ===» هدفون نسوز ===» پیرکس دندان آبی ===» بلوتوث رایانک دستی ===» تبلت بارگُنج ===» کانتینر پی غذا ===» دسر خمیراک ===» پاستا زیرموشی ===» پد موس برشتار ===» تُستر برگک ===» چیپس اینا جوک نیست، اینا کلماتی هست که فرهنگستان ادب و لغت پارسی برای کلمات نامأنوس و بیگانه‌ی غربی جایگزین کرده قسمت غم انگیز ماجرا اینه که سالانه سیزده میلیارد و هشتصد میلیون تومن بودجه به این فرهنگستان اختصاص داده میشه که سالی حدود چهار هزارتا ازین کلمات بسازن و حدودا هر کلمه براتون سه میلیون تومن آب میخوره!! قضاوت با خود شما... ✒ jvad.nazari

داستان آموزنده

💎‍ استاد نازنینی داشتیم در دوران دانشجویی. تلاش می‌کرد حرف‌های درشت اجتماعی را به گونه‌ای با شوخی و خنده بیان کند که آدم لذت ببرد. روز اول کلاس، آمد روی صندلی نشست و بی‌مقدمه و بدون حال‌و‌احوال‌پرسی رو به یکی از پسرهای کلاس کرد و گفت: "اگه امروز که از خونه اومدی بیرون، اولین نفر تو خیابون بهت می‌گفت زیپت بازه، چی کار می‌کردی؟" پسره گفت: "زود چک‌اش می‌کردم." استاد گفت: "اگر نفر دوم هم می‌گفت زیپت بازه، چطور؟" پسره گفت: "با شک، دوباره زیپم رو چک می‌کردم." استاد پرسید: "اگر تا نفر دهمی که می‌دیدی، می‌گفت زیپت بازه، چطور؟" پسره گفت: "شاید دیگه محل نمی‌ذاشتم." استاد ادامه داد‌: "فرض کن از یه جا به بعد، دیگه هرکی از جلوت رد می‌شد، یه نگاه به زیپت می‌انداخت و می‌خندید. اون موقع چی‌کار می‌کردی؟" پسره هاج و واج گفت‌: "شاید لباسم رو می‌انداختم روی شلوارم." استاد با پرسش بعدی، تیر خلاص رو زد : "حالا اگر شب، عروسی دعوت باشی، حاضری بری؟" پسره گفت: "نه! ترجیح می‌دم جایی نرم تا بفهمم چه مرگمه." استاد یهو برگشت با حالتی خنده‌دار گفت: "دِ لامصبا! انسان این‌جوریه که اگر هی بهش بگن داری گند می‌زنی، حالا هرچی باشه، باورش می‌شه داره گند می‌زنه. امروز صبح سوار تاکسی شدم، راننده از کنار هر زن راننده ای رد می‌شد، کلی بوق و چراغ می‌زد. آخر سر هم با صدای بلند داد می‌زد که: "بتمرگ تو خونه‌ات با این دست فرمونت." خب این زن بدبخت روزی ده بار این رو از این و اون بشنوه، دست‌فرمونش خوب هم که باشه، اعتماد به نفسش به فنا می‌ره! پس‌فردا می‌خواین ازدواج کنین، دوست دارین شریک زندگی‌تون یه دختر بی‌اعتماد‌به‌نفس باشه یا یکی که اعتمادبه‌نفسش به شما انرژی بده؟" بعد برگشت رو به همه کلاس و گفت: "حواس‌تون باشه! اگر امنیت هر آدمی رو از میون ببرین، نه تنها خدا طعم شیرین زندگی رو بهتون حروم می‌کنه، جهانی رو که توش قراره زندگی کنین رو هم خراب می‌کنید." دو سال بود دانشجو بودیم، هیچ‌وقت نشده‌ بود این‌جوری به قضیه نگاه کنیم. یادم میاد بهترین تعاملات دانشجویی زندگی‌مون، بعد از کلاس اون استاد شروع شد؛ تعاملاتی با بیش‌ترین تلاش برای ساختن و نگهداری امنیت آدمای دور و برمون ✍ جوادنظری 📚 jvad.nazari 📚

google-site-verification: googled8b12dfbcbad6f17.html

عاشقانه

می‌دانم نمی‌دانی چقدر دوستت دارم ... و چقدر این دوست داشتن همه چیزم را در دست گرفته است . می‌دانم نمی‌دانی چقدر بی‌آنکه بدانی می‌توانم دوستت داشته باشم بی‌آنکه نگاهت کنم ! صدایت کنم ! بی‌آنکه حتی زنده باشم ! می‌دانم نمی‌دانی تا بحال چقدر دوست داشتنت مرا به کُشتن داده است ... #جواد_نظری ✒ jvad.nazari

داستان کوتاه

خری به درختی بسته بود. شیطان خر را باز کرد. خر وارد مزرعه همسایه شد و تر و خشک را با هم خورد. زن همسایه وقتی خر را در حال خوردن سبزیجات دید ؛ تفنگ را برداشت و یک گلوله خرج خر نمود و کشتش. صاحب خر وقتی صحنه را دید؛ عصبانی شد و زن صاحب مزرعه را کشت. صاحب مزرعه وقتی با جسد خونین همسرش روبرو شد صاحب خر را از پای دراورد! به شیطان گفتند چکار کردی؟!!! گفت من فقط یک خر را رها کردم! نتیجه:هرگاه میخواهی یک شهر را خراب کنی خران را ازاد کن! ✒ jvad.nazari

طنزتلخ سیاسی

در كلیسا، جک از دوستش ماكس می پرسد: «فكر می كنی میشه هنگام دعا كردن سیگار كشید؟» ماكس میگه: «چرا از كشیش نمی پرسی؟» جك نزد كشیش می رود و می پرسد: «می توانم وقتی در حال دعا كردن هستم، سیگار بكشم.» كشیش پاسخ می دهد: «نه، پسرم، نمیشه. این بی ادبی است.» جك نتیجه را برای دوستش ماكس بازگو می كند. ماكس میگه: «تعجبی نداره. تو سئوالت رو درست مطرح نكردی. بگذار من بپرسم.» ماكس نزد كشیش میره و می پرسه « وقتی در حال سیگار كشیدنم می تونم دعا كنم؟» كشیش مشتاقانه پاسخ می ده: «مطمئناً، پسرم. مطمئناََ‌!! حالا امروزی تر: کسی که نماز میخونه و روزه ميگيره ، میتونه اختلاس و دزدی کنه؟ نه! کسی که اختلاس و دزدی میکنه، میتونه نماز بخونه؟ بله مطمئنا😐😂 ✒ jvad.nazari

طنزنویسی

دکتر مشهور و موفقی که سه تا زن گرفته بود مورد سرزنش زن مسنی که مریضش بود قرار گرفت: زن مسن گفت تو که دکتری با فرهنگ و روشنفکری پس چرا سه تا زن گرفته ای؟ دکتر در پاسخش گفت اولی دختر عمویم بود و آنرا بخاطر رضایت پدرم گرفتم. دومی هم دختر دائیم بود و آنرا بخاطر رضایت مادرم گرفتم. سومی را خودم خواستم و برای رضایت دل خودم گرفتم. پیرزنه گفت : بیا منم برای رضای خدا بگیر....😍😝 🤦‍♂😂😂😂‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌ ✒ jvad.nazari

JavadNazari