Wikipedia jvad.nazari

نتایج جستجو

طمع چوپانی که سگش را سلاخی کرد

✒ Jvad.Nazari طمع چوپانی که سگ گله اش را سلاخی کرد...!!! این داستان بسیار آموزنده حکایتی واقعی از زمان اشغال ایران توسط نیروهای انگلیسی و برگرفته از ترجمه‌ی این داستان « رسانه های بین المللی » است... سالها قبل در زمان اشغال ایران توسط نیروهای انگل یسی، جنرال «سانی مود» که در یکی از مناطق کشور حرکت میکرد در میان راه نگاهش به چوپانی افتاد و ایستاد. به مترجمی که همراه خود داشت گفت :برو به این چوپان بگو که جنرال سانی میگوید که : اگر این سگ گله‌ات را سر ببُری یک پوند انگلیس به تو میدهم...!!!! چوپان که با یک لیره‌ی استرلینگ انگلیسی میتوانست نصف گله گوسفند بخرد...!!! بیدرنگ سگ را گرفت و آن‌ را سر برید...!!! آنگاه جنرال دوباره به چوپان گفت که : اگر این سگ را سلاخی کنی،یک پوند دیگر هم به تو میدهم.... و چوپان هم پوند دوم را گرفت و سگ را سلاخی کرد...!!! سپس جنرال برای بار سوم توسط مترجم خود به چوپان گفت که : این پوند سومی را هم بگیر و این سگ را تکه‌ تکه کن...!!! و چوپان پوند سوم را گرفت و سگ گله را تکه‌تکه کرد...!!! وقتی جنرال انگلیسی به راه افتاد، چوپان به دنبال او دوید و گفت :اگر پوند چهارم را هم به من بدهی، من این سگ را طبخ میکنم. جنرال سانی مود گفت : نه...!!! من خواستم که آداب و رفتارهای مردم این مرز و بوم را ببینم و به سربازانم نشان دهم...! تو بخاطر سه پوند حاضر شدی که این سگ گله‌ات را که رفیق تو و حامی تو و گله‌ٔ گوسفندان توست سر ببری، و سلاخی کنی،و آن را تکه‌تکه کنی، و اگر پوند چهارمی را به تو میدادم، آنرا میپختی....!!!! و معلوم نیست با پوند پنجم به بعد چه کارها که نخواهی کرد...!!! آنگاه جنرال سانی رو به سوی نظامیان همراهش کرد و گفت : « تا وقتی که از این نمونه مردم در این کشور وجود داشته باشند، شما نگران هیچ چیز نباشید...!!!!...» پول حتی علايق و احساسات انسان‌ها را عوض میكند...!!! بله دوستان: از نخل برهنه سایه داری مطلب از مردم این زمانه یاری مطلب عزت به قناعت است و خواری به طمع با عزت خود بساز و خواری مطلب ✒ jvad.Nazari

یک داستان زیبا

آسیاب به نوبت : رفت روزی زاهدی در آسیاب آسیابان را صدا زد با عتاب گفت دانی کیستم من گفت :نه گفت نشناسی مرا، ای رو سیه این منم ، من زاهدی عالیمقام در رکوع و درسجودم صبح وشام ذکر یا قدوس ویا سبوح من برده تا پیش ملایک روح من مستجاب الدعوه ام تنها وبس عزت مارا نداند هیچ کس هرچه خواهم از خدا ، آن میشود بانفیرم زنده ، بی جان میشود حال برخیز وبه خدمت کن شتاب گندم آوردم برای آسیاب زود این گندم درون دلو ریز تا بخواهم از خدا باشی عزیز آسیابت را کنم کاخی بلند برتو پوشانم لباسی از پرند صد غلام وصد کنیز خوبرو میکنم امشب برایت آرزو آسیابان گفت ای مردخدا من کجا و آنچه میگویی کجا چون که عمری را به همت زیستم راغب یک کاخ و دربان نیستم درمرامم هرکسی را حرمتیست آسیابم هم ، همیشه نوبتیست نوبتت چون شد کنم بار تو باز خواه مومن باش و خواهی بی نماز باز زاهد کرد فریاد و عتاب کاسیابت برسرت سازم خراب یک دعا گویم سقط گردد خرت بر زمین ریزد همه بار و برت آسیابان خنده زد ای مرد حق از چه بر بیهوده می ریزی عرق گر دعاهای تو می سازد مجاب با دعایی گندم خود را بساب... ✒ jvad.nazari ─┅─═ঊঈ👑 ঊঈ═─┅─

تجربه مسافرت

درود بر شما عزیزان : آنچه می خوانید تجربه مسافرت با وسیله شخصی به تمام استان های کشور است. لطفا" اگر برای شما تازگی ندارد آن را در اختیار کسان دیگر قرار دهید، شاید باعث شد اندکی بیشتر از سفر لذت ببرند. همیشه قبل از حرکت، خودرویتان را پُر از بنزین کنید. به امید پمپ بنزین بعدی راه نیفتید. در تعطیلات گاهی پمپ بنزین های بین راهی دچار مشکل می شوند. هنوز سرویس بهداشتی مناسب در بسیاری از جاده ها کم است. طبیعت و کنار جاده دستشویی اوپن ما نیست. هرجا سرویس بهداشتی دیدید به صورت پیشگیرانه استفاده کنید. هرسال چندین نفر هنگام تعویض لاستیک پنجرشان در اثر برخورد خودروهای عبوری کُشته می شوند. اگر خودرویتان دچار نقص فنی شد یا به هر دلیلی توقف کردید کاملا" از جاده خارج شوید. کسی که از ما در جاده سبقت می گیرد قاتل ما نیست. او را تعقیب نکنیم و برای تلافی کردن سبقت نگیریم. سبقت غیرمجاز، لایی کشیدن و رفتارهایی از این دست نشان دهنده رانندگی خوب نیست. در پایان تعطیلات به کسی بابت این کارها "فرمان طلایی" نمی دهند اما آمار کُشته ها را حتما" اعلام می کنند! در سفرهای طولانی با خودتان نقشه به روز شده داشته باشید. به اینترنت و گوگل اعتماد نکنید، درست در حساس ترین لحظه ها اینترنت جواب نمی دهد. "من پُشت فرمون امکان نداره خوابم ببره"! خیلی از کسانی که این جمله را گفته اند الان در سینه قبرستان خوابیده اند. اگر خوابتان می آید لطفا" رانندگی نکنید. هنگام رانندگی میزان تحصیلات ما، ادبیات گفتاری پاکیزه، قلم باشکوه، شخصیت اجتماعی، مقام و منصب و لباس های برندی که پوشیده ایم هیچکدام مشخص نیست، مردم ما را از روی نوع رانندگی مان قضاوت می کنند. درست رانندگی کنیم تا مردم ما را بیشعور ندانند. در سفر با دادن گوشی موبایل به بچه ها آنها را حذف نکنید. به آنها کاغذ و قلم بدهید و بخواهید چیزهایی که می بینند را یادداشت یا نقاشی کنند و شب در دفتری بنویسند یا برایتان بگویند. اگر معتاد موبایل هستند از آنها بخواهید به جای بازی کردن، از لحظه های سفر یا چیزهای جالبی که می بینند عکس و فیلم بگیرند. به هیچ وجه در جاده های محلی که نمی شناسید شبانه رانندگی نکنید. در بسیاری از این جاده ها حتی موبایل آنتن نمی دهد. توصیه های پلیس راه را جدی بگیرید. آنها به شما حسودی نمی کنند. تذکرهایشان ریشه در تجربیاتشان دارد. اگر فکر می کنید نسل کسانی که زباله های داخل ماشین را در مشما می ریزند، گره می زنند و با دقت به بیرون پرتاب می کنند منقرض شده، اشتباه می کنید. به طبیعت احترام بگذاریم. کارگران شهرداری در جاده برای جمع کردن زباله های تولیدی، ما را دنبال نمی کنند. همیشه در صندوق عقب تان یک بطری آب معدنی داشته باشید. به کار خودتان یا دیگران می آید. وقتی با چند ماشین حرکت می کنید جاده را قرق نکنید. لزومی ندارد حتما" سپر به سپر هم حرکت کنید. مراقبت از همدیگر نباید موجب ایجاد مشکل برای رانندگان دیگر شود. اگر خودرو جلویی شما در جاده آرام می راند با چراغ زدن متوالی یا نزدیک شدن بیش از حد به او استرس وارد نکنید. ممکن است نو راننده باشد یا خودرویش مشکل فنی داشته باشد. اگر نو راننده هستید یا خودرویتان مشکل فنی دارد، در لاین کُند رو برانید و برای دیگر راننده ها مشکل ایجاد نکنید. لطفا" راهنما بزنید. لطفا" راهنما بزنید. ما که پشت سر شما رانندگی می کنیم نمی توانیم فکر شما را بخوانیم. لطفا" راهنما بزنید. در نزدیکی روستاها به شدت مراقب عبور سگ و دام از عرض جاده باشید. در استان های گلستان، سیستان و بلوچستان و ... مراقب عبور شبانه شترها باشید. هر ساله چندین نفر به همین سادگی کشته می شوند. همیشه در خودرویتان مقداری خوراکی همراه داشته باشید. در جاده های کویری تا دهها کیلومتر هیچ فروشگاهی وجود ندارد. امکان خراب شدن ماشین همیشه وجود دارد‌. حتی شما شاسی بلند عزیز پراید یا بنز هنگامی که پارک شده اند خطرناک نیستند. درست از لحظه ای که ما سوییچ را می چرخانیم می توانند به یک وسیله برای کُشتن تبدیل شوند. در جاده ها این ماشین ها نیستند که ما را می کُشند، سبک رانندگی ماست. لطفا" همدیگر را نکُشیم. 📚 ✒ jvad.nazari 🌷🌷🌷

بانوان ایرانی

تقديم به گلبانوهاى سرزمینم🌹 ⇐ ‏نام:خانوم ‏⇐ جنس:ظرافت ‏⇐ ذات:با حيا بودن ‏⇐ ويژگي:احساسي بودن ⇐ شخصيت:همانند مَرد،انساني ‏⇐ توانايي عاشقي:دلبستن به يك نفر ‏⇐ دلخوشي:پيچ و تاب موهايش ‏⇐ ايثار:تقديم جواني به فرزند ‏⇐ توانايي: ايجاد آرامش ‏⇐ بهترين صفت:مادري ‏⇐ نياز: مردانگي ‏⇐ تمايز:زيبايي ‏⇐ لقب: بانو ‏⇐ دل: نازك ◈⇠ زن طراوت زندگی نیست . . . ◈⇠ زن بخش مهمی از زندگی نیست . . . ◈⇠ زن مُسکن دردهای زندگی مرد نیست . . . ◈⇠ زن تمـامِ تمـامِ تمـام زندگی مرد است... 🥀تقدیم به خانم های عزیز🥀 ✒ jvad.nazari

پایین شهری

ما بچه پایین شهریم !!! همه چیزمون با تو فرق داره رفیق !!! اگه تو هرشب کافی شاپی ما هرشب قهوه خونه ایم! اگه تو جمعه شبا با دوست دخترت میری پارتی ما شبای بیکاری با رفیقامون دور هم جمع میشین میریم یه جا یه اتیش روشن میکنیم و از دل سوختمون تعریف میکنیم!!! اگه تو فیلتر پلاس میکشی ما عاشق بهمن کوچیکیم!!! اگه تو پنجشنبه ها تو باغتی ما از خستگی آخر هفته تا ظهر خوابیم !!! اگه تو عاشق ماشین دوست دخترتی ما عاشق صدای اگزوز موتورامونیم !!! ولی هیچ وقت فک نکن عاشقی رو تو میفهمی! شما هیچی از دوس داشتن سرتون نمیشه.پس بیخودی فاز عاشقی برتون نداره! عاشقی اونه که سر رفیقت جون بدی ✒ jvad.nazari

داستان کوتاه خنده دار

روزی مردی میخواست خودکشی کنه، کشیش دیدش بهش گفت: چرا میخوای خودتو بکشی؟ مرد گفت: مشکل خانوادگی دارم کشیش: مشکلی نیست که حل نشه، بگو مشکلت چیه؟ مرد: با یک زن بیوه ازدواج کردم که یه دختر داشت. پدرم تا دخترش را دید با اون ازدواج کرد! پدرم شوهر دخترم شد و من پدر زنش! بعد از مدتی زنم بچه دار شد که پدرم پدربزرگش شد و همانطور که فرزندم برادر زن پدرم است او خاله ام شد و فرزندم داییم! و زمانیکه زن پدرم بچه دار شد فرزندش برادرم شد و در آن واحد نوه ام، چون نوه زنم میشد و زنم چون مادربزرگ برادرم میشد مادربزرگ منم هست. با این حساب من همسر مادربزرگم هستم و پدربزرگ برادرم از پدرم و پدربزرگ خودم و نوه خودم. کشیش: توکل به خدا کن و خودکشی کن خدا خودت و پدرت رو نابود کنه و ر.ی.د.م دهن کسی که دوباره ازت سؤال کنه😩 😂🤘😂 ✒ jvad.nazari

داستان کوتاه خنده دار

روزی آلبرت انیشتین سر کلاس شروع به نوشتن بر روی تخته‌سیاه کرد : ۱×۹=۱۰ ۲×۹=۱۸ ۳×۹=۲۷ ۴×۹=۳۶ ۵×۹=۴۵ ۶×۹=۵۴ وقتی کارش تمام شد به دانش‌آموزان نگاه کرد آنها دیگر نتوانستند جلوی خود را بگیرند و شروع به خندیدن کردند انیشتین پاسخ داد : من می‌دانم که چرا می‌خندید اما باید بگویم که معادله اول را عمدا اشتباه نوشتم تا درسی بسیار مهم به شما بدهم همانطور که می‌بینید من 5 معادله را درست نوشتم اما شما به آن‌ها هیچ اهمیتی ندادید همه‌ شما فقط به خاطر آن یک اشتباه به من خندیدید و من را قضاوت کردید دنیا همیشه به خاطر موفقیت‌ها و کارهای خوب‌تان از شما قدردانی نمی‌کند اما در مقابل یک اشتباه سریع با شما برخورد خواهد کرد در همین حین یکی از دانش آموزان با شرمساری از جایش برخواست و خطاب به انیشتین گفت : استاد زیپ شلوارت باز بود ، شورتم پات نبود صاحب مرده اش معلوم بود. واس همین خندیدیم وگرنه به چپمون هم نبود که پای تخته چی نوشتی ✒ jvad.nazari

JavadNazari